از غربت

ساخت وبلاگ

نوشته قبلی فقط سلامی بود برای گردگیری از خانه قدیمی. گفتم باید یک پست تازه هم داشته باشم. زیاد به این فکر نکردم که چه بنویسم. چون دوباره درگیر وسواس می‌شدم که اولین نوشته پس از مدت‌ها باید درباره چه باشد و چه کیفیتی داشته باشد و چه و چه و چه. فوری تصمیم گرفتم که از این ترانه بنویسم. (همین که این را انتخاب کرده‌ام برای بازگشایی دوباره وبلاگم، دست کم به خودم نشان می‌دهد که چقدر در طول این مدت تغییر کرده‌ام.)

«فریاد» ساخته انوشیروان روحانی، با شعری از کریم فکور (با استناد به ویکیپدیا) و صدای هایده با این مطلع آغاز می‌شود:


امیدم را مگیر از من! خدایا! خدایا! خدایا!
دل تنگ مرا مشکن! خدایا! خدایا! خدایا!
من دور از آشیانم، سر به آسمانم، بی‌نصیب و خسته
ماندم جدا ز یاران، از بلای طوفان، بال من شکسته

این ترانه را شاید کمتر از یک سال پیش شنیدم. من دقیقن چهار سال است که با اهداف بسیاری، از جمله فرار از تهرانی که لحظه لحظه در حال مکیدن زندگی از کالبد و روح‌مان بود و برای تجربه‌ای جدید راهی دانمارک شدم. کاش شرایط به گونه‌ای بود که می‌ماندم یا برمی‌گشتم. در اوج ناامیدی هنوز با قطعیت از ماندم در این جا صحبت نمی‌کنم؛ سعی می‌کنم آخرین قطره‌های امید نخشکند. به این هم واقفم که این تصمیم خودم بود از میان حق انتخاب‌های بسیار محدود و با وجود این که همچنان آزادم که به ایران سفر کنم یا بازگردم، پس از چهار سال دوری از خانه، احساس می‌کنم که درکی هر چند سطحی و ابتدایی از مفهوم «غربت» پیدا کرده‌ام. همین است که سوز غمناک این ترانه که آفرینندگانش به ناگاه و بدون انتخاب از خانه‌شان آواره شدند و سپس غریب، و اینجا با «فریاد» از خدا می‌خواهند «امید»شان را نگیرد بدجور هر بار که می‌شنومش گلویم را فشار می‌دهد. امروز چهل‌سالگی آن «بلای طوفان» است که ایرانیان بسیاری را «دور از آشیان» و «بال شکسته» کرد. آنان که زیر آوار بلا دفن شدند و یا هنوز زیر خاکسترش سعی می‌کنند زنده بمانند هم که جای خود. چهل سالگی یک قضا و قدر دیگر در تاریخ کشور و سرنوشت ما مردم، که انگار گذرا هم نیست. 

 

 

با فراغ در گذشتگان چه می‌کنند؟ - بخش اول...
ما را در سایت با فراغ در گذشتگان چه می‌کنند؟ - بخش اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nowhereman بازدید : 107 تاريخ : چهارشنبه 8 اسفند 1397 ساعت: 2:59