شب انتخابات آمریکا برایش پیام فرستادم و آرزوی موفقیت کردم. این آن دوست آمریکایی نیست که در مطلب پیش از انتخابات ازش نام بردم. همکار سابق دیگری است که با همسر سوئدیش که در نیویورک با هم آشنا شده بودهاند به شهر کوچکی در نزدیکی مالمو سوئد (که بسیار به کپنهاگ نزدیک است.) آمدهاند. تا در همان مالمو کاری پیدا کند مدتی اینجا در کپنهاگ کار میکرد. یعنی هر روز ساعتی از کشوری به کشور دیگر میرفت، کار میکرد و بازمیگشت. در این مدت هم خوب ارتباطمان را حفظ کردهایم. نتیجه نهایی که مشخص شد، گفتم برایش بنویسم. خودش پیشقدم شد. نوشته بود: «تا امروز، هنوز خاطره آن روز را برای همه تعریف میکنم که پس از انتخاب ترامپ، هنگام ورودم به دفتر، سرود ملی آمریکا را پخش کردی، بعد همه در مورد کشورهایمان حرف زدیم و خندیدیم و گریه کردیم. از لحظههای مورد علاقهام است.»
حالا هر نظری در مورد دولت آمریکا و مردمش داشته باشیم، این هم شهروندی است که به نوبه خودش در این چهار سال جانش به لب رسیده بود و حالا این کابوس برایش تمام شده. البته در ظاهر! هر چند بارها در مورد فشارهای آمریکا بر ایران ابراز همدردی و شرم کرده بود اما خودشان هم کم دلمشغولی نداشتهاند در این چهار سال و سالهای پیش از آن. داشتم فکر میکردم حالش مثل آن حالی است که ما در ۸۸ میباید میداشتیم و نشد. برایش خوشحال بودم. جهان بدون ترامپ، جهانی است که این همدردیهای ساده بین آدمها بیشتر خواهد بود. امیدوارم.
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۹ساعت 12:31 AM توسط حسام دات كام |
با فراغ در گذشتگان چه میکنند؟ - بخش اول...
ما را در سایت با فراغ در گذشتگان چه میکنند؟ - بخش اول دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : nowhereman بازدید : 127 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 14:26