به مناسبت روز جهانی زن
فکر میکنم مهمترین مساله کشور ما مساله زنان است. این را نمیگویم چون امروز روز جهانی زنان است. میگویم چرا:
شاید بسیاری توافق داشته باشیم که اولویت اول حکومت است. درست است. اما سخت است امید داشته باشم که با کنار رفتن این حکومت، همین جامعه فعلی زیربنای وضعیت بهسامانی بشود. میدانم که باید به مردم امید ببندم اما سخت است. منظورم هم این نیست که با حکومت کاری نداشته باشیم اما فکر میکنم توافق داشته باشیم که اصلاح جامعه هم واجب است.
همین حکومت وقتی چهل و چند سال پیش با هزاران وعده و وعید برای گذر از دوران طاغوت روی کار آمد، اولین اقدام عملیش چه بود؟ علیه فساد؟ برای عدالت؟ نه! رفت سراغ زنان: بزرگترین اجتماع تحت ستم و زیردست در آن جامعه. دقیقن در چنین روزهایی بود که خمینی سخنرانیای کرد که عواقبش منجر به حجاب اجباری شد. ما که نبودیم و از تاریخ شنیدهایم. اما پیشرویمان همین چندی پیش، همین تاریخ، برای برادران و خواهرانمان در افغانستان به تلخی تکرار شد و هنوز اسلامگرایان روی کار نیامده، خود مردم داوطلبانه به حذف تصاویر زنان از در و دیوار شهر روی آوردند.
میگویند حق گرفتنی است. اما زیباتر نیست که جامعهای به جای این که صحنه درگیری برای گرفتن حق از این و آن باشد، خود داوطلبانه به تقسیم عادلانه حق بپردازد؟ این حجم تلمبارشده ظلم و ستم و نفرت در کشور، بخشی به دلیل این است که ما خواسته و ناخواسته هر روز داریم به نحوی به هم ظلم میکنیم. ظلمهای کوچک و میکروسکوپی. متناسب قدرتی که داریم. به رواداشتن ظلم عادت کردهایم. شاید سخت باشد بسیاری مواقع از اصطلاح «ظلم کردن» در مورد بعضی کارهای روزانه و معمول استفاده کرد اما هر بار که هجوم میبریم برای گرفتن حق خودمان. هر گاه که با حضورمان جای دیگران را تنگ میکنیم و… داریم به نوعی چرخه ابدی-ازلی ظلم در این جامعه را میچرخانیم.
در سفر آخرمان به ایران، رفته بودیم به مزرعه یکی از دوستان پدرم در میان دشت که استخری داشت. هوا کمی سرد بود اما آفتاب گرم و هوس آبتنی در من انداخت. اگر فکر میکردم که لیلا به خاطر رعایت شرایط عرفی نمیخواهد وارد آب شود من هم نمیرفتم. پرسیدم تا مطمئن شوم. مثل من زیاد اهل تن به آبزدن، آن هم در سرما نیست. وقتی در آب بودم دنا هم آمد و خواست به آب بیاید. گفتم آب سرد است و گود. نمیتوانی. بعد در کنار استخر به مادرش در توضیح شرایط میگفت: «پسرا میرن تو آب امادخترا نمیرن.» هر دو شوکه و ناراحت شدیم. این تازه نگاه دختری است که در دانمارک و با کمترین دید وتفکر جنسیزده زندگی کرده است اما شرایط را این گونه به سادگی تعمیم داده و برای خودش حقی قائل نمیشود.
یک بار در بحثی سعی کردیم معادلی برای Privilege بیابیم. باید بسازیم. یک چیزی که مثل «پیشبرخورداری» باشد. یعنی کسی پیشاپیش از شرایطی بالاتر و بهتر و یا از فرصتهای مناسبتر و بیشتری برخوردار است که افراد یا گروههای دیگری از آن محرومند. میدانیم دیگر: کسی که در خانواده مرفه زندگی میکند از شرایط مناسبتری برای پیشرفت در تحصیل و شغل و زندگی و سلامت و... برخوردار است تا کسی که در فقر است. مهم این است که بدون این که بخواهیم توی سر پولداره بزنیم یا دستاوردش را تقلیل بدهیم یا به او عذاب وجدان بدهیم، بدانیم -و او هم بداند- که آن کسی که فقیر بوده از تلاش کم یا نادانیش نیست که به همان منزلت نرسیده. او «پیشاپیش» از بسیاری امتیازات «برخوردار» نبوده. اهمیت این موضوع برای آن است که ما در بسیاری از موارد میتوانیم تبعیض فعالانه را به عنوان مثال علیه زنان تشخیص بدهیم (در بسیاری موارد برای فهماندن همان هم مشکل داریم البته!) اما تشخیص و یا اعتراف به برخوردار بودن از پیشبرخورداری کار سختتری است. برای یک مردایرانی راحتتر است که به دستاوردهای خودش بنازد و آن را به حساب تواناییهای خودش بگذارد تا این که با به رسمیتشناختن تبعیضهای سیستماتیک، عرفی و اجتماعی و… علیه زنان، بپذیرد که موفقیتش تا حدودی هم مرهون حذف بخشی از رقیبان بالقوهاش و یا دستکم شرایط نابرابر رقابت بوده است.
در این مدت اخیر چندین مورد مثالهایی در شبکههای اجتماعی دیدم که کمابیش به این قضیه مرتبط بودهاند. مثلن یک ریلتیشوی تلویزیونی که همهشان مردند چون همه توافق دارند که حضور زنان در کنار مردان، خودشان بودن، خندیدنشان و… میتواند برای برنامهشان «دردسر» شود. فلان خوانندهای که در جشنواره حکومتی فجر شرکت کرده،جایزه بهترین خواننده را برده و بعد با چستواضعبازی آرزو میکند که روزی زنان هم بتوانند این جایزه راببرند. یعنی به خوبی از تبعیض آگاه است اما حاضر هم نیست از حق جایزهبردن خودش در این راه بگذرد و فقط آرزو میکند روزی زنان بتوانند به حقشان برسند. مسابقه دوی ماراتون بدون حضور زنان. همه چیز برای مردان. مردان هم هر لباسی میپوشند و هر شلنگتختهای میاندازند و شانهای بالا میاندازند که خب همین است دیگر. (بحث زنانی که خودشان در این چرخه نیروی گشتاور میشوند هم جدا است.)
چرا مساله زنان مهمترین مساله است؟ چون زنان بزرگترین توده تحت ظلم، ستم و تبعیض و سرکوب این جامعهاند. میدانم! همه مردم هستند. اما اینجا میتوانیم از یک گروه بزرگ، از نیمی از جامعه صحبت کنیم که توسط نیمه دیگر، اگر هم به وسیله قوانین تبعیضآمیز و ستمگرانه مورد ظلم قرار نمیگیرد، با حضور ساده مردانی که فقط با عرف و قوانین اجتماعی همراهی میکنند جایشان تنگ میشود و تحت فشار قرار میگیرد. اگر از همینجا یاد بگیریم جا را برای بقیه باز کنیم و با مظلوم همدردی و همراهی کنیم، چرخه تولید ظلم را شاید کند یا متوقف کنیم. بزرگترین تمرین گروهی مبارزه با ستم. اولین قدم هم در این راه این است که مردان ببینند و بپذیرند که چطور آگاهانه و ناآگاهانه از حقوق بیشتری برخوردارند و به جای صبر کردن برای روزی که زنان بیایند و حقشان را بگیرند، خودشان شروع به دادن حق کنند و اگر شرع و قانون دستشان را بسته، پس آنها هم از حق خودشان بگذرند. مثال که زیاد است: ورزشگاهرفتن حق همه است. اگر زنان نمیتوانند، تو هم نرو! اگر لب دریا زنان نمیتوانند بالباس شنا در آب بروند. تو هم نرو! یا با لباس برو! اگر در روزهای اول انقلاب سراغ محلههای «بدنام» میروی و زنان آنجا را کتک و آتش میزنی، سراغ مردان مشتری آن محله هم برو و کتک و آتششان بزن! اگر به مردی که زنش «خیانت» کرده حق بریدن سر همسرش را میدهی، باید سر شوهری که با زن دیگری رابطه دارد هم به همان طریق از سرش جدا شود!*
*لازم به گفتن نیست که این دو مورد آخر برای تاییدشان گفته نشده و فقط برای ذکر مثالهایی تند از ظلمهایی است که بر زنان میرود.
+ نوشته شده در سه شنبه هفدهم اسفند ۱۴۰۰ساعت 10:47 PM توسط حسام دات كام |
با فراغ در گذشتگان چه میکنند؟ - بخش اول...
ما را در سایت با فراغ در گذشتگان چه میکنند؟ - بخش اول دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : nowhereman بازدید : 133 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 23:42