- همانطور که دیگر فکر کردن به عدد سنم حس چندانی درم به وجود نمیآورد، سال'>سال ۱۴۰۰ هم با همه ویژه بودنش خیلی از دیگر سالها متمایز نشد برایم. حالا چه سال ۱۴۰۰ سال آغاز قرن جدید باشد چه سال پایان قرن پیشین. دوری از فضای ایران و تقویم خورشیدی هم مزید بر علت است. هرچند همین دوری از آن محیط انگیزهای میشود که نوروز را به صورت آیین عزیزتر بداریم وگرنه که برای چیزهایی مثل مرور سالی که گذشت، حس نو شدن سال و این جور برنامهها سال نوی رایج اینجا هم هست.
- این روزها، برحسب اتفاق، در کتابی که میخوانم/میشنوم، رسیدهام به جایی که حوادث صد سال پیش از این مرور میشود. با خود فکر میکنم آن مردم، در آن زمان، در مورد زمانه خودشان و آن آیندهای که گذشته یا حال ماست چه فکر میکردند؟ آیا آنها هم مثل ما که فکر میکنیم در مهمترین برهه از تاریخ بشریت زندگی میکنیم، فکر میکردهاند در آن بزنگاه اصلیاند؟ حدس میزنم بله! چون بالاخره برای هر کسی، مهمترین زمانه زمانهای است که دارند زندگیاش میکنند. هر چقدر هم که دلیل بیاوریم که پیشرفتهای صنعت و تکنولوژی یا افزایش جمعیت زمین و... همه و همه عصر ما را از زمان آنها مهمتر و مطرحتر میسازند. (چه بسا صد سال پس از این هم با همین دیدگاه بالاسری به ما نگاه کنند.) اما از این که بگذریم، حوادثی که صد سال پیش از این رخ داده، در آن زمان که برخی در حال بحث بودهاند که آیا قرن جدید با ۱۳۰۰ شروع میشود یا ۱۳۰۱، برای کشور ما بسیار تاثیرگذار و مهم بوده و شکلدهنده بخش مهمی از زندگی ما و تاریخ معاصرمان بودهاند. از سوی دیگر، وقتی بازه نگاه به گذشته را یک یا دو قرن یا حتا بیشتر بسط میدهی، همان سیر تکراری و همان الگوی مشابه را میتوانی کمابیش ببینی و به این نتیجه برسی که نه! نه دوره ما زمانه خاصی بوده و نه آنها. همه تکراری دوبارهاند، با ظواهر متفاوت، از همان اتفاقات و همان الگو.
- حکایت اساطیری برج بابل را حتما شنیدهاید؟ مردم بابل دست به کار ساخت برجی شدند، چنان بلند که به بهشت در آسمانها برسد. خدا با آگاهشدن از عزمشان، کاری با آنان کرد که دیگر زبان یکدیگر را نفهمیده و منحط شدند. برج نیمهکار ماند و مردم با زبانهای گوناگونشان بر روی زمین پراکنده شدند. در نگاه اول، توجیهی است سطحی از مردمان تازه متمدن شده اما ناآگاهی که میخواستهاند پاسخی بدهند به این سوال که چرا مردم به زبانهای مختلف سخن میگویند. اما از نگاهی دیگر، شاید داستانی است برآمده از دغدغه دشواری ارتباطات اجتماعی میان انسانها، هزارهها پیش از آنکه گسترش «رسانههای اجتماعی» این پرسش را دغدغه هر روزه و به ظاهر مدرن انسان این عصر بسازد. مردم همان مردم و انسانها همان انسانهاییم. انگار ظواهر زندگی و محیط دگرگون است اما تفاوت چندانی در باطن رفتار و دغدغههامان ایجاد نمیشود. همه تکرار همان الگوهاییم در زمانههای مختلف.
- اعداد دیگر حس و حالی ایجاد نمیکنند چون با حدود چهار دهه تجربه زنده بودن، دانستهام که این منم و گذشتهام. منم و این لحظهای که در آنم. آینده هم حاصل حضور و اعمال من است در گذشته و حال، و البته همه آن عوامل نالایتناهی کائنات. همانقدر که من به عنوان کوچکترین جزء تشکیلدهنده بشریت، که خود بخش ناچیزی از عالم هستی و زمان است هیچِ هیچم، همان قدر هم من مهمترین فرد برای خودم در مهمترین بازه زمانی در همه عالم هستی هستم، چون این من هستم که در این لحظه زندهام! همانقدر که مشاهده آن الگوی تکراری در تاریخ کشور ممکن است در برابر تسلسل سیر تاریخی سرد و ناامید و پوچم کند، همان قدر هم ممکن است انگیزهبخش باشد چون من فقط همین یک عمر را زندهام.
- نوروزتان پیروز، هر روزتان نوروز. آرزوی سالی خوش برای همگی
+ نوشته شده در چهارشنبه چهارم فروردین ۱۴۰۰ساعت 1:31 AM توسط حسام دات كام |
با فراغ در گذشتگان چه میکنند؟ - بخش اول...
ما را در سایت با فراغ در گذشتگان چه میکنند؟ - بخش اول دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : nowhereman بازدید : 97 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 14:26