داستان ۹۰

ساخت وبلاگ

ایران که می‌آیم، یکی از اولین کارها، همان روز اول، خریدن انبوهی از مجله است. تجدید میثاقی با نشریاتی که زمانی از مهم‌ترین دلخوشی‌های من در ایران بودند. در میان‌شان «داستان» جایگاه خاصی داشت؛ آنقدر که مدت‌ها پی راهی بودم که بتوانم خارج از ایران بخرمش و درست در زمانی که به نتیجه رسیده بودم، خبر ناگوار تغییر مدیریت نشریه را شنیدم. یکی دیگر از آن تغییراتی که پیشاپیش مطمئنیم، نه نیت‌شان بهبود چیزی بوده و نه منجر به هیچ‌گونه ارتقا کیفیت می‌شوند و فقط نتیجه رابطه‌بازی‌ها ‌و زد وبندهای پیش و پس پرده‌اند. در این مورد، نگرانی‌ها و نقل قول‌های دوستان باخبر و دست‌اندرکار درستی این پیش‌قضاوت را تایید کرد.

با این وجود و با امید به این‌که با وجود تغییر تحریریه، این همان «داستان» پیشین مانده باشد، در اولین فرصت سراغش رفتم و همین که در دست گرفتمش از کوچکی حجم ویژه‌نامه نوروزی جا خوردم. خریدمش و آخرین ذرات امید هم نه با خواندن مجله، که با تورقی سریع دود شد و به هوا رفت. بسیاری از بخش‌های متنوع مجله ناپدید شده و حتا فونت‌ها در صفحات مختلف، تناسبات مختلف دارند. جنایتی که از نشریات دانشجویی زمان زرنگار هم انتظار نمی‌رفت! چند سطر اول نوشته سردبیر را هم خواندم تا یقین پیدا کنم آن بنایی که در طول سالیان و با زحمات بسیار برپا شده بود، یک‌شبه ویرانه‌ شده.

تب تعطیلی «۹۰» دارد فروکش می‌کند و حالا کم مانده من در موردش اظهار نظر کنم، که یک بار هم کامل ندیده‌امش. هر چند بیشتر اظهارنظرها با عبارت «من فوتبالی نیستم اما...» آغاز می‌شود. نیازی هم به گفتن نیست؛ جای «داستان» را با «۹۰» و هیات تحریریه را با عادل فردوسی‌پور عوض کنید تا تراژدی دیگری تکرار شود که نمای آخرش ماییم؛ افسرده‌تر و ناامیدتر از پیش، با یک دلخوشی کمتر.

با فراغ در گذشتگان چه می‌کنند؟ - بخش اول...
ما را در سایت با فراغ در گذشتگان چه می‌کنند؟ - بخش اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nowhereman بازدید : 88 تاريخ : شنبه 17 اسفند 1398 ساعت: 9:18